{تاریخ گمشده}p4
<۱ ماه بعد>
الان دو ماه گذشته و پدر مادر تینا و تهیونگ برگشتن
تینا ویو:
الان یک ماهه که با کوک تو رابطه ام
امروز با دوستم قرار دارم و کوک گفته بود منو میرسونه ولی جواب تلفنشو نمیده نگرانشم دارم آماده میشم برم محل قرار
۱ ربع بعد
خب بزار ماشینو اینجا پارک کنم بقیش رو پیاده میرم چه خیابونای قشنگی همینجور راه میرفتم تا اینکه به ی کوچه ی خلوت رسیدم از اونجا رفتم کوچه ی جالب بود جلوتر رفتم که ی دختر و پسر رو دیدم دختره پسره رو بقل کرده بود دختره رفت اونور که چهره ی پسره رو دیدم او اون کوک بود
وای باورم نمیشه گریه کنان انگشتری که برام خریده بود رو پرت کردم جلوش و از اونجا با دو رفتم نشستم تو ماشینمو به یوری زنگ زدم(با یوری قرار داشت)
یوری:جانم تینا
تینا(با گریه):کجایی
یوری:چی شده عزیزم تو کافه نشستم
تینا:الان میام دنبالت بریم خونه ما
یوری:باشه عزیزم
رفتم دنبال یوری و باهم رفتیم خونه ی ما
همه چی رو براش تعریف کردم و بعدش تصمیم گرفتیم راجبش تحقیق کنیم
بچه ها ببخشید کم بود امروز ۳ پارت نوشتم و دستم درد میکنه
الان دو ماه گذشته و پدر مادر تینا و تهیونگ برگشتن
تینا ویو:
الان یک ماهه که با کوک تو رابطه ام
امروز با دوستم قرار دارم و کوک گفته بود منو میرسونه ولی جواب تلفنشو نمیده نگرانشم دارم آماده میشم برم محل قرار
۱ ربع بعد
خب بزار ماشینو اینجا پارک کنم بقیش رو پیاده میرم چه خیابونای قشنگی همینجور راه میرفتم تا اینکه به ی کوچه ی خلوت رسیدم از اونجا رفتم کوچه ی جالب بود جلوتر رفتم که ی دختر و پسر رو دیدم دختره پسره رو بقل کرده بود دختره رفت اونور که چهره ی پسره رو دیدم او اون کوک بود
وای باورم نمیشه گریه کنان انگشتری که برام خریده بود رو پرت کردم جلوش و از اونجا با دو رفتم نشستم تو ماشینمو به یوری زنگ زدم(با یوری قرار داشت)
یوری:جانم تینا
تینا(با گریه):کجایی
یوری:چی شده عزیزم تو کافه نشستم
تینا:الان میام دنبالت بریم خونه ما
یوری:باشه عزیزم
رفتم دنبال یوری و باهم رفتیم خونه ی ما
همه چی رو براش تعریف کردم و بعدش تصمیم گرفتیم راجبش تحقیق کنیم
بچه ها ببخشید کم بود امروز ۳ پارت نوشتم و دستم درد میکنه
۴.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.